بسم رب المهدی...
... محوطه شلوغ بود...یه گروه آقا که به نظر می رسید دانشجوباشند داشتند عکس میگرفتند... یه دسته عزاداری داشتند برای تسلیت شهادت
حضرت رقیه وارد می شدند...دختربچه 4-3 ساله ای یه دستش رو محکم به چادرش گرفته بود ودست دیگرش تو دستش مادرش داشت میرفت و به
من لبخند می زد...
خانمی بچه به بغل وارد شد،چادر سرش بود اما شالش رو طوری سرکرده بود که موهاش کاملا پیدا بود...وصورتش کاملا نقاشی شده بود...
سلام کردم وگفتم : عزیزم موهاتون بیرون اومده لطف میکنین بپوشونینش...
گفت بچه بغلمه باید همسرم بچه رو بگیره تا بتونم موهامو بپوشونم...-چون آشنا به این بهانه ها بودم -چندقدمی همراهیش کردم تا بره وبچه رو به
همسرش بده...تو راه گفتم : عزیزم باید لطفا آرایش تون رو هم پاک کنید...چیزی نگفت...
همسرش بچه رو گرفت ، موهاش رو پوشوندوبه راه افتادند...گفتم عزیزم...آرایش تون !...برگشت با لحن تندی گفت:
پاک نمی کنم ! حجاب من کامله خانوم!
گفتم حجاب فقط به این نیست که...
عزیزم آقایون خادم داخل محوطه درحال گشت هستند خواهش منو بپذیرید بهتره تا اینکه آقایون به شما تذکربدن...
چند جمله ای بین مون ردوبدل شد و همسرش شاهدگفتگوی مابود...اما هیچ حرفی نزد!!!!!!!!
دلم به درد اومده بود...پس غیرت مردونه چی میشه؟؟؟؟؟؟؟
__________________
دل گویه 1: اللهم عجل لولیک الفرج
دل گویه 2: چه چیزی حیای زنان وغیرت مردان مارو به تاراج برده؟؟؟؟