بهش میومد بچه سوسول باشه!
آره ازاون پسرای ژیگول که اصلا فکر نمیکنی جمکران بره و نماز بخونه و...
خلاصه قیافه غلط اندازی داشت
من طبق معمول کنار درب ورودی نشسته بودم
دیدم داره میاد سمت من!
اومد نزدیک و گفت:سلام خانوم!
گفتم : سلام علیکم!
گفت : این چاه جمکران که توش نامه میندازن ؛ کجااااااااست؟
گفتم برین جلوتر اون نرده ها رو که رد کنین بعد اونه
تشکر کرد و رفت...
اما منو شرمنده کرد!!!
نه تنها من! بلکه تمام اونایی رو که از روی قیافه ی آدمها قضاوت میکنن و...
زیر لب دعا کردم که آقا حاجتشو بده و دست خالی ردش نکنه...